در اين مقاله که به بررسي الگوهاي تربيتي در قرآن پرداخته است، نخست به شرح واژگانی چون تربيت و الگو و تعريف تربيت پرداخته شده است که عبارت است از آماده سازي شرايط و عوامل مناسب براي شكوفا ساختن استعدادهاي بالقوه در همهي ابعاد انساني و رساندن تدريجي پرورش يابنده به كمال مطلوب.
سپس به بيان اهميت الگو و نقش سازنده آن در زندگي انسانها بر اساس يافتههاي روانشناسي و علوم تربيتي و نيز قرآن کريم پرداخته شده است. قرآن کريم دو پيامبر و شخصيت بزرگوار، يعني پيامبر اکرم(ص) و ابراهيم(ع) و رفتار و کردار آن دو شخصيت الهي را به عنوان الگو معرفي نموده است. آن دو بزرگوار در پايداري در راه خداوند و استقامت در راه رساندن پيام دين مانند کوه استوار، مقاومت نشان دادند که نمونههايی از آن را در اين مختصر بررسي نمودهايم.
مقدمه
يكي از مهمترين و سازندهترين بحثها در عرصة علوم انساني، تربيت انسان است، که مکاتب مختلف با رويكردهاي گوناگون آن را بررسي کردهاند. در متون ديني نيز يکي از اهدافِ اصلي رسالت انبيا تربيت و تزكيه انسان بيان شده است. انسان يگانه موجودي است كه بيشترين نياز را به تربيت احساس ميكند و استعداد بالايي براي تربيت شدن و رسيدن به كمال را دارد؛ زيرا جانداران ديگر بر اساس غريزه از نخستين لحظههاي تولد راهشان را مييابند و بر همين اساس از خود دفاع كرده، به زندگيشان ادامه ميدهند. اما انسان اينگونه نيست؛ اگر دست حمايتِ مربيان از سر او برداشته شود، نه تنها به كمال دست نمييابد؛ بلكه از همان آغاز، راه فنا را در پيش ميگيرد. چنانكه نوزاد انسان از هر زنده جاني ضعيفتر و به تعبير منطقي و فلسفي، حيوان بالفعل و انسان بالقوه است(۱) كه هيچ قدرت دفاع و زيستن ندارد و كمالي در او مشاهده نميشود، ولي همين موجود ضعيف، توان و استعداد تربيت شدن در امور مادي و معنوي را دارد تا آنجا که با تربيت و آموزش، به جايي ميرسد كه سيارات آسماني را در اختيار ميگيرد و با توان انديشه و فكر به همة اشيا مسلط ميشود. از اينرو، اگر انسان تربيت شود و در مسير كمال و بالندگي قرارگيرد، آنچنان شاهين روحش اوج ميگيرد كه ستيغ سعادت را به آساني فتح ميكند و تا بلنداي آسمان انسانيت به پرواز در ميآيد و بر قلههاي پيروزي و كمال يكي پس از ديگري سيطره مييابد:
رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند * بنگركه تا چه حدست مكان آدميت
طيران مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت * به در آي تـا ببيني، طيران آدميت(۲)
انساني که اين همه آمادگي براي تربيت شدن دارد، شايسته است كه خداوند بهترين راهها را براي تربيت او در نظر گرفته باشد. خداوند نيز با فرستادن الگوها و مربيان راه تربيت شدن انسانها را نشان داده است و در قرآن کريم، پيامبر اكرم(ص)(۳) ، حضرت ابراهيم(ع) و رهروانش(۴) را به عنوان الگو معرفي ميفرمايد؛ زيرا آنان داراي ويژگيهايي هستند که ميتوانند براي انسانها الگو قرار بگيرند و هر کسي که به آنها شباهت داشته باشد، نيز ميتواند الگوي انسانهاي ديگر قرار بگيرد.
اين نوشته در صدد آن است كه به بررسي الگوهاي تربيتي در قرآن بپردازد، اميد است اين بررسي ناقص، رضاي حق را در پي داشته و بر معرفت نگارنده و خواننده بيفزايد.
مفهوم تربيت
واژهي تربيت كه در فارسي پرورش خوانده ميشود، به معناي: «پرورانيدن، پروردن و آموختن و...»(۵) آمده است و با واژگاني چون آگاه ساختن، شكل دادن و بالاخره رشد و نمو بخشيدن، همگي داراي ريشة واحدي هستند که زبان انگليسي «Educate» است(۶).
واژة تربيت در اصل عربيو از مادة ربو است که به معناي: زخم، زمين، فزون يافتن، زمين بلند و هر چيزي ديگري به كار ميرود که در حال افزايش باشد(۷). ربا نيز از همان ماده و به معناي افزايش يافتن آمده است. راغب در بارة تربيت چنين تعبير دارد: «تربيت پديد آوردن حالت تدريجي در چيزي است تا به حد كمال برسد(۸)».
در شرح و بيان معناي اصطلاحي تربيت، دانشمندان علوم تربيتي، تعريفهاي متفاوتي ارائه كردهاند، كه نمونههايي از آن را در ذيل ميبينيم:
1. «تربيت عبارت است از انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ايجاد شرايط و عوامل لازم و كمك به شخص مورد تربيت تا بتواند استعدادهاي نهفتهاش را در تمام ابعاد وجود، و بهطور هماهنگ پرورش داده و شكوفا سازد و به سوي هدف و كمال مطلوب تدريجا حركت كند(۹)».
2. «تربيت به معناي به فعليت رساندن استعداد و به كمال رساندن مستعد كمال است(۱۰)».
3. «پرورش به جريان يا فرايند منظم و مستمر گفته ميشود كه هدف آن هدايتِ رشد جسماني و رواني، يا به طور كلي هدايتِ رشد همه جانبة شخصيتِ پرورش يابندگان در جهت كسب و درك معارف بشري و هنجارهاي مورد پذيرش جامعه و نيز كمك به شكوفا شدن استعدادهاي آنان است(۱۱)».
از مجموع تعريفهاي ارائه شده ميتوان تعريفي را برگزيد كه هم مختصر و هم جامع اكثر اين تعاريف باشد و آن عبارت است از: آماده سازي شرايط و عوامل مناسب براي شكوفا ساختن استعدادهاي بالقوه انسان در همة ابعاد انساني و رساندن تدريجي پرورش يابنده به كمال مطلوب.
يکي از مفاهيمي که اغلب با واژه تربيت همراه است، مفهوم «تعليم» است که در زبان فارسي نيز اين دو واژه به صورت ترکيبي «آموزش و پرورش» خوانده ميشوند. اين دو واژه هرچند يكي نيستند، ولي ارتباطهايي باهم دارند و در واقع مكمل هم هستند.
مفهوم الگو
الگو در لغت در معاني چون : رو بر، مدل، سرمشق، مقتدي، اسوه، قدوه، مثال و نمونه(۱۲)» آمده است، اما در اصطلاح عبارت است از نمونهي كاملي كه آن را قالب قرارميدهند تا مانند آن را بسازند. الگوي انساني همان شخصيتي است كه انسان ميخواهد در پيمودن راه طولاني او را پيشگام قرار دهد و مانند او مسير زندگي را بپيمايد، و گام در جاي پاي او بگذارد. چنانكه گفتهاند: «يک الگو چيزي است كه ساخته ميشود تا براي ساختن نمونههاي ديگر سرمشق قرار گيرد(۱۳)».
الگو، رفتار و گفتار الگوگيرنده را شکل ميدهند و به تعبيري شخصيت او را ميسازند، چنانکه برخي از روانشناسان گفتهاند: «الگوها قدرتمند هستند، زيرا آنها دريچهاي را ميسازند كه از طريق آن ما دنيا را ميبينيم(۱۴)».
نقش الگو در تربيت انسان
الگوگيري و الگو بودن همواره در زندگي انسان وجود داشته است. امروزه برخي از روانشناسان رفتارگرا مانند بندورا، يادگيري و تربيت را به شدت متأثر از الگو برداري و سرمشقگيري ميدانند(۱۵) وي عقيده دارد که: «براي تغيير رفتار از سرمشقگيري استفاده ميشود که در آن آزمودنيها را وا ميدارند تا سرمشق را در موقعيتي که براي آنها ترسآور و يا اضطراب بر انگيز است مورد مشاهده قرار دهند(۱۶)». يافتههاي بندورا نشان ميدهد که: «ما نيز تمايل داريم که تحت تأثير سرمشقهايي که از نظر منزلت و شخصيت بالا هستند قرار بگيريم»(۱۷) و«از راه الگو برداري يا سرمشقگيري(۱۸) با مشاهده ساير افراد و منطبق کردن الگوي رفتارمان بر الگوي رفتار آنها، ياد ميگيريم(۱۹)».
الگوهاي شايسته در قرآن
به دليل اهميت و نقش بسيار سازنده «الگو» در تربيت انسان، قرآن کريم به عنوان کتابي که هدف آن هدايت بشر است، الگوهايي را براي انسان معرفي فرموده است که به برخي از الگوهاي نمونه مورد نظر قرآن و نيز کارهاي مورد الگو اشاره ميکنيم.
1. پيامبر اسلام(ص)
يکي از صفاتي که خداوند با آن پيامبرش را معرفي ميفرمايد، الگو و سرمشق نيکو بودن است. خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «لّقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسولِ اللّهِ أُسوَةٌ حَسنَةٌ لِّمَن كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ الاَخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثِيراً»(۲۰)؛ (قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا(ص) سرمشقي نيكوست: براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد ميكند).
مراغي در ذيل آيه فوق ميگويد: «معناي آيه اين است که اگر خواسته باشيد، نمونه برتر و پيشواي نيکو در برابر شما مجسم شده است. پس اگر آرزوي ثواب خدا را داريد و از روز قيامت ميترسيد روزي که نه ياوري وجود دارد و نه همکاري، از پيامبر(ص) در کردارش پيروي نماييد و به روش او رفتار کنيد(۲۱).
در باب شأن نزول اين آيه نيز گفتهاند که در سال پنجم هجري و درجنگ خندق (احزاب) نازل شده است که بسياري از کفار در برابر مسلمانان صف کشيده بودند و جمعيتي بيش از ده هزار نفر را تشکيل ميدادند(۲۲)، درحالي که مسلمانان بنا به نقلي سه هزار نفر بودند(۲۳) و امکانات بسيار اندک در اختيار داشتند در اين جنگ کفار ميخواستند ريشه اسلام را بکنند و شرايط به گونهاي بود که پيامبر(ص) در کندن خندق، كلنگ به دست ميگرفت و بيش از ديگران به کار ميپرداخت. خداوند اين آيه و چند آية قبل و بعد از آن را نازل فرمود تا مسلمانان روحيه بگيرند و مانند پيامبر(ص) صبور باشند و هيچ ترديدي در خود راه ندهند، زيرا خداوند با آنان است و پيروزي را نصيب شان خواهد کرد.
برخي ديگر از مفسران در تفسير آيه مزبور گفتهاند که از پيامبر(ص) در صبر و بردباري در جنگ، پيروي کنيد و حضرت را ياري نماييد، چنانکه آن حضرت با همة سختيها در روز جنگ احد صبر نمود، در حالي که دندانهايش را شکستند و عمويش حضرت حمزه را به شهادت رساندند. با وجود آن با شما مواسات نمود. آيا شما نيز چنين کرديد؟ امروز (روز جنگ خندق) وقت آن است تا نشان دهيد که الگوي شما پيامبر(ص) است و مانند او صبر را در پيش بگيريد(۲۴).
مقاومت و ايمان داشتن به هدف حضرت پيامبر گرامي اسلام(ص) يکي از نمونههاي بارزي است که امروزه مسلمانان بايد از آن الگو بگيرند، تا در برابر دشمنان درون و بيرونشان موفق شوند؛ زيرا «رمز موفقيت هر فردي در گرو دو چيز است: يکي ايمان به هدف و ديگري استقامت و کوشش در طريق نيل به آن. ايمان همان محرک باطني است که خواه ناخواه انسان را به سوي مقصد ميکشاند، و مشکلات را در نظر او آسان ميسازد، و شب و روز، وي را براي نيل به مقصد دعوت ميکند؛ زيرا چنين فردي اعتقاد راسخ دارد که سعادت و سيادت و خوشبختي و نيک فرجامي او وابسته به آن است...، ولي جاي شک نيست که رسيدن به هدف، با مشکلاتي همراه است و موانعي در پيش دارد، بايد سعي و کوشش کرد تا موانع را از سر راه برداشت(۲۵)».
حضرت پيامبر(ص)، هم به هدفش ايمان محکم داشت و هم در رسيدن به هدفش، استقامت و تلاش خستگي ناپذير ميورزيد. در قرآن سه بار كلمه «اسوهي حسنه» به کار رفته است که دو مورد آن در باره حضرت ابراهيم(ع) و يك مورد آن نيز در بارة حضرت پيامبر اسلام(ص)، ميباشد. درتمام اين سه مورد مسألة ايمان داشتن به هدف و مقاومت در برابر دشمنان دين و خدا مطرح گرديده است، آن هم در شرايطي که دشمن تمام تلاشش اين بوده است که با وسايل مختلف پيامبر(ص) را از هدفش باز دارند و از توان مقاومتش بکاهند و او را به تسليم وادارکنند.
مهمترين ابزار دشمنان پيامبر(ص) در اين جهت، استفاده از زر و زور و تزوير بود، به ويژه دشمناني که به هيچ ارزشي پايبند نبودند و همواره براي سركوب مخالفان شان از اين سه حربة مهم (زر، زور و تزوير) استفاده ميکردند، همچناني که در زمان معاصر از اين روشها سود ميجويند. دشمنان پيامبر(ص) در صدر اسلام، در برابر مقاومت و ايمان او شکست خوردند که در ذيل نمونههايي از آن را مورد بحث ميدهيم:
مقاومت در برابر زر و تزوير
در نخستين روزهايي که پيامبر(ص) تبليغ خويش را آغاز کرد، کفار قريش پيشنهاد دادند اگر او از دعوتش دست بردارد، بهترين امکانات را در اختيارش قرار خواهند داد. مرحوم مجلسي در کتاب بحارالانوار و قمي در تفسيرش ذيل آيهي: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ»(۲۶)؛ چنين نقل مينمايند:
«آيه در مکه نازل شده است وقتي رسول خدا(ص) دعوتش را در مکه آشکار کرد، قريش اجتماع کردند و نزد ابيطالب رفتند، به او گفتند فرزند برادرت خواب ما را پريشان کرده و خدايان ما را به تمسخر و دشنام گرفته و جوانان ما را فاسد کرده و اتحاد ما را از هم پاشيده است. اگر اين کار او به دليل ناداري باشد آن قدر مال براي او جمع آوري ميکنيم تا ثروتمندترين قريش گردد و او را به پادشاهي خويش مقرر ميکنيم. [و از اين دعوتش دست بر دارد] اين پيشنهاد را ابوطالب به پيامبر(ص) رساند و او در جواب فرمود: اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند، اين کار را نخواهم کرد، ولي يک کلمه را از من بپذيرند که آنان را بر عرب و عجم کرامت ميبخشد و شاهان بهشت نيز خواهند بود. ابيطالب اين سخن را به آنان رساند. قريش گفتند: ما به جاي يک کلمه، ده کلمه را از او ميپذيريم. رسول خدا(ص) فرمود: آن يک کلمه اين است که شهادت دهيد معبودي جز خداي يکتا نيست و من هم فرستادة او هستم. آنان گفتند: 360 خدا را رها کنيم و به جاي آن يک خدا را بپرستيم؟! و خداوند آية ذيل را نازل فرمود: «و شگفتي ميكردند كه [پيامبر] هشداردهندهاي از خودشان به سراغ آنان آمده است؛ و كافران گفتند اين جادوگر دروغگو است(۲۷)».
کافران قريش وقتي در برابر ايمان پيامبر(ص) شکست خوردند و ديدند که او را با تطميع و زر نميتوانند به تسليم شدن وادارند، راه تزوير را در پيش گرفتند و شروع کردند به شايعه پراکني و گفتند: او جادوگر دروغگو است، تا با اين وسيله سد راه تبليغ پيامبر(ص) شوند و آنگاه که ديدند اين اسلحه نيز ناکار آمد است، آخرين وسيله و اسلحهي خويش را که استفاده از زور بود، به کار گرفتند. ميتوان نمونة آن را تحريم اقتصادي پيامبر(ص) برشمرد.
مقاومت در برابر زور
تحريم اقتصادي بني هاشم و بني مطلب و داستان شَعب ابوطالب يکي از دوران سخت و طاقتفرسا در تاريخ اسلام بوده است که کفار ميخواستند با فشار تحريم اقتصادي سد راه پيامبر(ص) شوند. در آن روز سران کفر، پيامبر(ص) و مسلمانان را در تنگنا قرار داده و تحريم اقتصادي نموده بودند، چنانکه در سيرة ابن هشام آمده است كفار قريش در برابر بني هاشم و بني مطلب قطع نامهاي صادر كردند که بر اساس آن، نه به آنان دختر بدهند و نه از آنان دختر بگيرند، نه از آنان چيزي بخرند و نه به آنان چيزي بفروشند. پيامبر(ص) و مسلمانان با سختي بسيار سه سال را اينگونه در شعب ابيطالب گذراندند(۲۸)، ولي خداوند با همة سختيها پيامبر(ص) را ياري کرد و دينش را گسترش داد و آناني را که روزي او را تحريم نموده بودند، خوار و ذليل ساخت.
امروزه نيز تحريم اقتصادي يکي از حربههايي است که مورد سو استفادة دشمنان قرار گرفته و ميگيرد. ابر قدرتها وقتي ملتي را ميخواهند به تسليم وادارند در شرايط سخت تحريم اقتصادي قرار ميدهند. در اين راه هر کسي که الگوي خويش را پيامبر(ص) قرار دهد و مقاومت نمايد، پيروز خواهد شد.
خلاصه اينکه خداوند به دليلي آن صفت «اسوه» را به پيامبر(ص) نسبت داده است که او الگوي کامل است. راه و رسم زندگي را بايد از او آموخت و هر گامي که بر ميدارد، الگو است. بنابراين، در زندگي و سلوک خويش بايد مانند آن حضرت بود. اگرچه شان نزول آيه در مورد جنگ خندق است، ولي آن حضرت در همة زمينهها الگو براي مسلمانان است، نه تنها براي مسلمانان بلکه براي همهي بشريت.
2. اسوه بودن حضرت ابراهيم(ع) و يارانش
خداوند متعال الگو بودن حضرت ابراهيم(ع) و پيروان او را با تأکيد(قدکانت) مطرح ميکند:
«قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(۲۹)؛ (قطعاً براي شما در [پيروي از] ابراهيم و كساني كه با اويند سرمشقي نيكوست. آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاي خدا ميپرستيد بيزاريم).
پس از فاصله شدن يک آيه، دو باره با تأکيد بيشتر (لقدکان) بيان ميدارد که ابراهيم و همراهانش الگوي شما است: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(۳۰)؛ (قطعاً براي شما در [پيروي از] آنان سرمشقي نيكوست [يعني] براي كسي كه به خدا و روز بازپسين اميد ميبندد. و هر كس روي برتابد [بداند كه] خدا همان بينياز ستوده [صفات] است).
الفاظي که در مورد الگو بودن پيامبر اکرم(ص) به کار رفته، دقيقا الفاظي است که در الگو بودن حضرت ابراهيم(ع) به کار رفته است. با توجه به اينکه در هر دو مورد، مسألة اميد به خدا و آخرت را مطرح ميسازد، ميتوان نتيجه گرفت که راز اين تکرار آن است که ميفرمايد: آن کس که اميد به خدا و آخرت دارد، به ديگران به ويژه دشمن اميد نميبندد، زيرا قدرت خداوند فوق همة قدرتها است و چنانکه در آيه نيز تصريح گرديده است خداوند نيازي به ايمان کسي ندارد، ولي اميد بستن به خدا و قيامت و متکي نبودن به دشمن به نفع دنيا و آخرت مؤمنان است. افزون بر اينکه از اين دو آيه ميتوان استفاده کرد که اميد به ديگران به خصوص اميد به دشمن بستن از ضعف ايمان به خدا و روز قيامت سرچشمه ميگيرد. چنانکه امروزه بسياري از کشورهاي اسلامي وابسته به استعمار و ابر قدرتها، روز به روز ضعيفتر ميگردند، زيرا به جاي اتکا به خدا و الگو قرار دادن پيامبران(ع) الگوي شان را دشمن قرار داده و گرفتار ضعف و ناتواني گشتهاند. اين نکته را از ذيل آيه ياد شده ميتوان دريافت که ابراهيم و پيروانش ميفرمايند: ﴿رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ «اي پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوي تو بازگشتيم و فرجام به سوي توست».
حضرت ابراهيم(ع) با همة توان در راه خدا کوشيد و حاضر شد يگانه دلبند عزيزش را در راه خدا به دست خودش قرباني نمايد و به خاطر رضاي خدا و نابودي بت پرستي حاضر شد که زنده در ميان آتش بسوزد و حاضر شد که زن و فرزندش را به دستور خداوند در صحراي بيآب و خشک تنها رها سازد، اما خداوند نيز دستگيري فرمود و آن حضرت را در همة ميدانها پيروز و قهرمان ساخت. از اين رو خداوند نيز يادآوري ميکند که پيروزيها و توکل، عزت خود شما را در پي دارد، زيرا خداوند بينياز است: ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾. و هر كس روي برتابد [بداند كه] خدا همان بينياز ستوده [صفات] است.
بدون شک امروز نيز يکي از راهکارهاي نجات جهان اسلام، توکل به خداوند و الگو قرار دادن پيامبران(ع)، به خصوص پيامبر اسلام(ص) و حضرت ابراهيم(ع) است. تا مسلمانان به اسوههاي حسنه اقتدا نکنند، در به دري و سرگرداني شان ادامه خواهد داشت. از اين رو صفت الگو بودن پيامبر(ع) در همه زمانها و مکانها مورد توجه است.
نتيجه
خداوند افزون بر معرفي الگو، نقش مهم آن را در زندگي و براي چگونه زيستن بيان فرموده است؛ از اينرو، در قرآن الگوهايي را براي انسان معرفي مينمايد که واقعاً شايسته الگوبرداري هستند و انسانهاي عادي هم ميتوانند آنان را در مسير زندگي خويش سرمشق قرار داده و زندگيشان را به روش و شيوة زندگي آنان تنظيم نمايند.
پينوشتها
۱. ملا صدرا ميگويد: «فالنفس الآدمية ما دام كون الجنين في الرحم درجتها درجة النفوس النباتية علي مراتبها وهي انما تحصل بعد تخطي الطبيعة درجات القوي الجمادية فالجنين الانساني نبات بالفعل حيوان بالقوة لا بالفعل إذ لا حس له ولا حركة وكونه حيوانا بالقوة فصله المميز عنه عن سائر النباتات الجاعل له نوعا مباينا للأنواع النباتية وإذا خرج الطفل من جوف أمه صارت نفسه في درجة النفوس الحيوانية إلي أوان البلوغ الصوري، والشخص حينئذ حيوان بشري بالفعل انسان نفساني بالقوة ثم يصير نفسه مدركة للأشياء بالفكر والروية مستعملة للعقل العملي وهكذا إلي أوان البلوغ المعنوي». صدر الدين شيرازي، محمد، الحكمة المتعالية، ج9، چ3، بيروت: دار إحياء التراث العربي1981م. ، ص136.
۲. سعدي، مشرف الدين مصلح، كليات سعدي، چ2، تصحيح: محمد علي فروغي، نشر طلوع، 1375، ص601.
۳. احزاب، آيه21.
۴. ممتحنه، آيه4.
۵. دهخدا، علي اكبر: فرهنگ دهخدا، تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373. ماده تربيت ج4، ص5776.
۶. موريس شاد وارده، استادان بزرگ تعليم و تربيت، ترجمه احمد قاسمي، با همكاري مؤسسة فرانكلين، بي تا. ص1.
۷. «ربو: ربا الجرح و الأرض و المال و كل شيء يربو ربوا، إذا زاد...» فراهيدي، خليل بن احمد، كتابالعين، تحقيق: مهدي المخزومي/ ابراهيم السامرائي،ج8، چ2، مؤسسة دارالهجره. 1408ق.، ص283.
۸. «الرب في الاصل: التربية، و هو إنشاء الشيء حالا فحالا الي حد التمام...» راغب اصفهاني، مفردات، چ1، دمشق: دارالقلم، 1412ق،- 1992م.، ص336.
۹. اميني، ابراهيم، اسلام و تعليم و تربيت، چ2، تهران: انتشارات اوليا و مربيان جمهوري اسلامي ايران، 1373، ص14.
۱۱. حايري شيرازي، تربيت اسلامي، چ1، تهران: انتشارات دفتر تحكيم وحدت، 1360، ص21.
۱۲. سيف، علي اكبر، روانشناسي پرورشي، چ14، تهران: مؤسسة انتشارات آگاه، 1384، ص28.
۱۳. دهخدا، علي اكبر، فرهنگ دهخدا، مادة الگو.
۱۴. نيك گهر، عبدالحسين، مباني جامعه شناسي، چ1، تهران: انتشارات توتيا، 1383، ص113.
۱۵. استيفن آر. كاوي، هفت گام به سوي كاميابي، چ1، تهران: نشر ني، 1376، ص32.
۱۶. آزاد، حسين، آسيب شناسي رواني، چ9، تهران: بعثت، 1384، ص49.
۱۷. شولتز، دوان پي، شولتز، سيدني الن، تاريخ روانشناسي نوين، چ7، ترجمه علي اکبر سيف، و ديگران، تهران: نشر دوران، تهران، 1384، ص388.
.18 همان، ص387.
. Modeling.
۱۹. شولتز، دوان پي، شولتز، سيدني الن، تاريخ روانشناسي نوين، ص386.
۲۰. احزاب، آيه21.
۲۱. مراغي، احمدبن مصطفي، تفسير المراغي، ج21، بيروت: داراحياء التراث العربي، بيتا، ص146
۲۲. قمي، علي بن إبراهيم، تفسير قمي، ج2، ص176.
۲۳. ابن خلدون مغربي، عبدالرحمن، تاريخ ابن خلدون، ج2، بيروت: مؤسسة الأعلمي، 1391ق - 1971م.، ص29.
۲۴. طبرسي، فضلبن احمد، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص 548
۲۵. سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، ج1، چ6، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1370، ص264 و 265.
۲۶. ص، آيه 4.
27. قمي، علي بن إبراهيم، تفسير قمي، پيشين، ج2، ص 228.
.28 ابن هشام حميري، سيرة نبوي، ج1، تحقيق: محمد محيي الدين عبدالحميد، مصر: مكتبة محمدعلي صبيح وأولاده، 1383ق. 1963م.، ص234 و236.
.29 ممتحنه، آيه4.
۳۰. همان، آيه6.
دکتر مهراد جلالی...برچسب : نویسنده : mehradjalali بازدید : 185